بنی اسد بن خزیمه
اشاره
بنی اسد بن خزیمه: قبیلهای مشهور در نَجْد جزیرةالعرب
آنان قبیلهای بزرگ و مشهور از عرب عدنانی (شمالی) و منسوب به اسد بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مُضر هستند «1» ، از این رو به لحاظ نسبی در عرض قبایل بزرگی چون کنانه و هوُن قرار میگیرند. «2» اسد از همسرش أودّه دختر زید بن اسلم قضاعی «3» فرزندانی به نامهای دودان، کاهل، عمرو، صعب، «4» حلمه و تغلب «5» داشت و نسل اسد بیشتر از دودان پدید آمد و به تیرههایی تقسیم شد. «6» برخی از معروفترین بطون بنیاسد عبارتاند از:
بنو غنم بن دودان، بنو ثعلبة بن دودان، بنو والبة بن حارث، «7» بنوالصیداء بن عمرو، بنو نصر بن قعین و بنو فقعس بن طریف. «8»
قبیلههایی دیگر نیز با نام بنیاسد وجود دارند که یکی از آنها از تیرههای قریش به نام بنی اسد بنعبد العزی «9» و دیگری بنیاسد بن شریک بن مالک از زیر مجموعههای طایفه ازد از عرب جنوبی است «10» و با موضوع مورد بحث ارتباط ندارد.
بنیاسد در عصر جاهلی (سرزمین، موقعیت و اسکان)
محل استقرار آنان بسیار گسترده بود، از این رو با توجه به پراکندگی بطون آنان (1). معجم قبایل العرب، ج 1، ص 21
(2). المعارف، ص 65؛ جمهرة انساب العرب، ص 190
(3). جمهرةالنسب، ص 168
(4). همان؛ الاشتقاق، ص 179؛ جمهرة انساب العرب، ص 191
(5). المقتضب، ص 87؛ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 230؛ المعارف، ص 65
(6). جمهرة انساب العرب، ص 191
(7). همان، ص 465- 466؛ معجم قبایل العرب، ج 1، ص 21
(8). المعارف، ص 65؛ الاشتقاق، ص 180
(9). النسب، ص 205؛ المقتضب، ص 41- 42
(10). الانساب، ج 1، ص 138
به راحتی نمیتوان از موقعیت مناطق زیست ایشان سخن گفت. برخی گفتهاند: بنیاسد از نزدیکی «حیره» در نزدیک کوفه تا سرزمین «تهامه» در سواحل دریای سرخ پراکنده بودند «1» ؛ اما عمده تمرکز آنان «قسمت اعلای نجد» در جنوب صحرای (بادیه) شام، حد فاصل قبیله تمیم و طیّ در جنوب و کلب در شمال واقع شده بود «2» ، بر این اساس آنان در جهت شمال شرقی مدینه استقرار داشتند. برخی از ایشان نیز گویا در پی اختلاف میان تیرههای خود یا قبایل مجاورشان به ناچار از نجد به «یمن» مهاجرت کردند. «3»
از سکونتگاههای معروف آنان أجبال»
، بُزاخه «5» ، ثعلبیه «6» و ذات الحناظل «7» و کوههای محیاة «8» ، العبد، فرقین، قنان، قصاص «9» ، تین، رقد و حسیس و از آبهای متعلق به آنان میتوان به بَعوضه «10» (آبی در نجد)، جُرثُم، خسّوه، ذنبه و الزوراء اشاره کرد. «11»
جنگهای بنیاسد
در مقاطعی بنیاسد با برخی قبایل همپیمان بودند، هرچند درگیریهایی نیز میانشان روی میداد. از همپیمانان آنان میتوان به قبیله طیّ «12» ، بنو عامر بن صعصعه «13» و یهود خیبر «14» اشاره کرد. بنیاسد از قبایل جنگجوی عرب به شمار میآیند. «15» و در نبردهای گوناگون عصر جاهلی و اسلامی حضور داشتند. از مهمترین جنگهای آنان پیش از اسلام، (1). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 230
(2). اطلس تاریخ اسلام، ص 114
(3). المفصل، ج 2، ص 156
(4). معجم ما استعجم، ج 1، ص 112
(5). معجم البلدان، ج 1، ص 408
(6). معجم ما استعجم، ج 1، ص 341
(7). همان، ج 2، ص 470
(8). معجمالبلدان، ج 5، ص 66؛ معجم قبائل العرب، ج 1، ص 22
(9). معجم قبایل العرب، ج 1، ص 21
(10). معجم البلدان، ج 1، ص 455
(11). معجم البلدان، ج 2، ص 119؛ معجم قبایل العرب، ج 1، 21- 22
(12). معجم قبایل العرب، ج 1، ص 22
(13). بلوغ الارب، ج 2، ص 70- 71
(14). تفسیر ثعالبی، ج 4، ص 338؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 282
(15). معجم قبایل العرب، ج 1، ص 22
جنگ با قبیله «طیّ» بود که به «یوم ظهر الدهناء» «1» شهرت یافت؛ نیز نبرد با بنیتمیم در «ذات الحناظل» که به کشته شدن عمرو بن أثیر رئیس بنیتمیم انجامید. «2» از نبرد آنان با بنو عامر بن صعصعه نیز به «یوم ذی علق» یاد شده است «3» و نبرد دیگر آنان در منطقهای از نجد بنام «خوّ» است که بنیاسد بر بنییربوع شبیخون زدند «4» ؛ اما مشهورترین جنگ آنان نبرد «یوم حُجر» است که طی آن اعضای تیرهای از اسد به نام بنی کاهل بن اسد بر اثر بد سیرتی حجر پدر شاعر معروف عرب امرؤ القیس که پس از حارث بن عمروآکل المرار، ریاست بنیاسد را بر عهده داشت بر وی شوریدند و او را کشتند «5» و بدینوسیله از یوغ کندیان رهایی یافتند. «6» در پی این واقعه یمنیها و آل کنده به قصد سرکوب بنیاسد و دیگر قبایل نزاری دست به تهاجم زدند «7» ؛ اما در نهایت منهزم شدند. مطابق گزارش یعقوبی پس از آگاهی امرؤ القیس از کشته شدن پدرش، وی خود قصد بنیاسد کرد؛ اما چون خود را از رویارویی با آنان ناتوان دید به یمن رفت. «8»
دوتن از شخصیتهای آنان در این عصر، خالد بن نضلة بن اشتر اسدی رئیس بنیاسد «9» و عوف بن عامر بودند که عوف در میان بنیاسد به کهانت میپرداخت. «10»
از میان آنان خطبای فراوانی برخاست، چنانکه رسول خدا از بنیاسد با عنوان خطبای عرب یاد کرده است. «11» ایشان از اولین عربهایی دانسته شدهاند که به آهنگری پرداختند؛ از این رو به آنان «قیون» گفته میشد. از نیکوترین شمشیرهای ساخته شده به دست آنان «سریجیّه» منسوب به سُریج فردی از بنیاسد بود. «12» (1)
. الکامل، ج 1، ص 496
(2). معجم ما استعجم، ج 2، ص 470
(3). الکامل، ج 1، ص 507- 509
(4). معجم قبایل الحجاز، ج 1، ص 22؛ معجم ما استعجم، ج 2، ص 144
(5). ایام العرب فی الجاهلیه، ص 112-/ 123
(6). الاخبار الطوال، ص 52
(7). الاخبار الطوال، ص 52- 53
(8). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 217- 219
(9). جمهرة انساب العرب، ص 19
(10). المحبر، ص 391
(11). المحبر، ص 87
(12). بلوع الارب، ج 2، ص 62- 63
از دیگر عوامل شهرت آنان چشم شوری ایشان بود. برخی مفسران «1» از این خصوصیت آنان در ذیل آیه 51 قلم/ 68 یاد کرده و آوردهاند که قریش برخی از بنیاسد را اجیر کرده بودند تا رسول خدا را با چشم زخم از میان بردارند؛ اما خداوند رسولش را حفظ کرد. «2» آیه «و ان یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِابصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذّکرَ و یَقولونَ انَّهُ لَمَجنون/ نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را میشنوند با چشم زنی خود تو را از بین ببرند و میگویند: او دیوانه است» اشاره به این شگرد قریش برای نابودی پیامبر صلی الله علیه و آله دارد؛ گویا آنان برای افزایش اثرگذاری دیدگانشان چند روز از خوردن غذا خودداری میکردند. «3»
بنیاسد در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله
با توجه به گستردگی و پراکندگی بنیاسد، طبیعی بود که آنان با ظهور اسلام، روابط یکسانی با رسول خدا نداشته باشند. آنان چون بیشتر قبایل ساکن جزیرةالعرب تا سال نهم هجری از پذیرش دین اسلام سر باز زده، پس از آن نیز نقش مثبتی در حکومت نبوی ایفا نکردند، بلکه همواره مسئله ساز بودند.
غالب اسدیان سیاست خصمانهای در برابر مسلمانان در پیش گرفتند و بارها به توطئه چینی برضدّ مسلمانان پرداختند، از این رو پیامبر در دوره مدنی عمدتا با اسدیان همپیمان با غطفان و یهود که از جانب شمال، یثرب را تهدید میکردند رویارویی داشت و اقداماتی برای محدود سازی ایشان انجام داد. پس از غزوه احد (سال سوم هجری) تیرهای از آنان که میپنداشتند دولت مدینه ضعیف شده درصدد حمله به آن شهر برآمدند؛ اما قبل از عملی ساختن نقشه خود، رسول خدا آنان را غافلگیر و با فرستادن سریهای به فرماندهی ابو سلمه و عبد الله بن انیس، توطئه ایشان را خنثا کرد. «4»
کلبی «5» و ابن عباس و برخی دیگر مفسران «6» نزول آیه «و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا (1). اسباب النزول، ص 293؛ کشف الاسرار، ج 10، ص 199؛ روض الجنان، ج 19، ص 369
(2). غرر التبیان، ص 517؛ روض الجنان، ج 19، ص 370
(3). اسباب النزول، ص 293- 294؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 254- 255
(4). المغازی، ج 1، ص 342؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 38- 39
(5). مجمع البیان، ج 9، ص 142؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 190؛ کشف الاسرار، ج 9، ص 147
(6). تفسیر قرطبی، ج 16، ص 190
لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا الَیهِ … » (احقاف/ 46، 11) را درباره قبایلی از جمله بنیاسد دانستهاند که نسبت به اسلام قبایل غفار و أسلم خرده گرفته، به تمسخر ایشان میپرداختند و میگفتند: اگر در این دین خیری میبود، آنان بر ما سبقت نمیگرفتند؛ اما به نظر میرسد با توجه به مکی بودن سوره احقاف این آیات درباره قریشیان نازل شده و بعدها بر بنیاسد و دیگر قبایل تطبیق شده است، چنانکه قتاده بر این باور است که آن در شأن قریش نازل شده است. «1»
بنیاسد در سال پنجم هجری به فرماندهی طلیحة بن خویلد اسدی در غزوه* خندق به رویارویی با مسلمانان پرداختند، «2» از این رو برخی مفسّران «3» ، مقصود از کلمه «فوق» در آیه 10 احزاب/ 33 را اشاره به جایی میدانند که قبیله بنیاسد و برخی دیگر از سپاه احزاب از آن سمت وارد شده، موضع گرفتند: «اذجاءوکُم مِن فَوقِکُم و مِن اسفَلَ مِنکُم و اذ زاغَتِ الابصرُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ … / به یاد بیاوریدزمانی را که آنها از طرف بالا و پایین شهر بر شما وارد شدند و مدینه را محاصره کردندو زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره و جانها به لب رسید» .
در این سال (پنجم هجری) و پس از نبرد احزاب، رسول خدا ابوعبیده را به عنوان امیر سریه به سراغ قبایل طیّ و اسد در نجد فرستاد. «4» در سال ششم هجرت نیز آن حضرت، عکاشةبن محصن را به «غَمْرَة» (آبی از آن بنیاسد) فرستاد و او توانست 200 شتر به غنیمت گرفته، به مدینه آورد «5» ، گرچه مطابق گزارشهای دیگر به چیزی برخورد نکرد. «6» (1). تفسیر قرطبی، ج 16، ص 190
(2). المغازی، ج 2، ص 443؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 54
(3). مجمع البیان، ج 8، ص 126؛ روض الجنان، ج 15، ص 370؛ زاد المسیر، ج 6، ص 183؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 95
(4). تاریخ ابن خیاط، ص 46
(5). السیرة النبویه، ج 4، ص 1030؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 285
(6). المحبر، ص 122
ا
همپیمانی بنیاسد با یهود* شمال حجاز منافعی را برای آنان به همراه داشت، از این رو بنیاسد نمیدانستند چنانچه اسلام آورده، از یهود جدا شوند شرایط بهتری برایشان فراهم میشود و به لحاظ روابط تاریخی خود با یهود مایل نبودند وضعیت همپیمانانشان دچار ضعف و تزلزل گردد.
به نقل مقاتل «1» آیه 15 حجّ/ 22 در این باره نازل شد و خداوند در برابر پندار نادرست آنان، که میگفتند: ما ترس آن داریم که خدا سرانجام پیامبر را یاری نکند و ما از پشتیبانی یهود و گرفتن مواد غذایی از ایشان محروم شویم، آنان را سخت مذمت کرد: «مَن کانَ یَظُنُّ ان لَن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنیا والأخِرَةِ فَلیَمدُد بِسَبَبٍ الَی السَّماءِ ثُمَّ لیَقطَع فَلیَنظُر هَل یُذهِبَنَّ کَیدُهُ ما یَغیظ» . چنین شأن نزولی برای آیه 22 فتح/ 48 نیز گزارش شده است که دو قبیله بنیاسد و غطفان، پس از دعوت ایشان به اسلام میگفتند: میترسیم محمّد را نصرت بر دشمنانش نباشد و دین او نیرو نگیرد و عهد و پیمان ما با یهود قطع گردد «2» : «و لَو قتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الادبرَ ثُمَّ لا یَجِدونَ ولیًّا و لا نَصیرا» . برخی نزول آیه را پس آن دانستهاند که بنیاسد برای یاری یهود اهل خیبر نزد ایشان آمدند. «3» در نتیجه زمانی که مسلمانان در سال ششم به سمت مکه (جنوب مدینه) رفته، در حدیبیه بودند بنیاسد میخواستند از این فرصت استفاده کرده، به مدینه تعرض کنند. از قول قتاده ذیل آیه 20 فتح/ 48 آمده است «4» که بنیاسد در غیاب رسول خدا قصد غارت مدینه را داشتند؛ اما خداوند رعب و وحشت در دلهایشان افکند و از تصمیم خود منصرف شدند: « … و کَفَّ ایدِیَ النّاسِ عَنکُم ولِتَکونَ ءایَةً لِلمُؤمِنینَ ویَهدِیَکُم صِراطًا مُستَقیما» .
در سال هفتم زمانی که مسلمانان با حمله به خیبر دژهای یهود را محاصره کردند، بنیاسد برای کاهش فشار نظامی از همپیمانانشان، تصمیم به یورش به مدینه گرفتند؛ اما خداوند نقشه شوم آنان را خنثا ساخت. «5» آیه 24 فتح/ 48 در این باره دانسته شده است «6» : و «هُوَ الَّذی کَفَّ ایدِیَهُم عَنکُم و ایدِیَکُم عَنهُم بِبَطنِ مَکَّةَ … / او کسی است که دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مکه کوتاه کرد … » ؛ اما مشهور آن است که این آیه در (1). کشف الاسرار، ج 6، ص 339؛ زاد المسیر، ج 5، ص 283؛ غررالتبیان، ص 348
(2). تفسیر بغوی، ج 4، ص 197؛ مجمع البیان، ج 9، ص 206؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 280
(3). غررالتبیان، ص 483
(4). غررالتبیان، ص 483
(5). مجمع البیان، ج 9، ص 194
(6). کشف الاسرار، ج 9، ص 226؛ تفسیر بغوی، ج 4، ص 194
ماجرای توطئه قریش برضدّ مسلمانان در صلح حدیبیه نازل گشت. «1» بعید نیست چنین گزارشهایی برای بهسازی تصویر قریش ساخته شده باشد.
اسلام بنیاسد
در سال نهم هجری، بنیاسد چون دیگر قبایل شبه جزیره هیئتی به ریاست ضِرار بن الأزور به مدینه فرستاد. «2» اعزام شدگان بنیاسد 10 گروه بودند، که در میان آنان طلیحة* بن خویلد اسدی نیز حضور داشت. «3» این گروه چند روز در مدینه مانده، به آموختن قرآن پرداختند. گویند: گروهی به نام «بنیزنیه» از اسدیان به ریاست حضرمی بن عامر، «4» با بنیاسد همراه بودند که پس از مذاکره با رسول خدا و بیعت با آن حضرت، پیامبر ایشان را «بنو رشده» نامید «5» ؛ اما آنان راضی نشده، گفتند: ما نام پدرمان را وانمیگذاریم، از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را بنوعبدالله نامید و این نام بر ایشان غلبه یافت. «6»
منابع حکایت از آن دارند که آن سال، خشکسالی بود و کالاها گران شده بود، ازاینرو افزون بر اقبال عمومی قبایل، دریافت کمکهای مادی از حکومت نبوی را میتوان در انگیزههای ایشان مؤثر دانست، بنابراین اسلام آوردن آنان بنا به مصالح و منافع خویش و تحت فشار شرایط اقتصادی آن زمان صورت گرفت، از همین رو خداوند ایمان آنان به اسلام را تأیید نمیکند: «قالَتِ الاعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا ولکِن قولوا اسلَمنا و لَمّا یَدخُلِ الایمنُ فی قُلوبِکُم … / عربهای بادیه نشینگفتند: ایمان آوردهایم. بگو: شما ایمان نیاوردهاید؛ ولی بگویید: اسلام اختیار کردهایم؛ اما هنوز ایمان وارد قلبهای شما نشده است» . (حجرات/ 49، 14) این آیه درباره قبایلی از جمله بنیاسد نازل گردید که جمعی از آنان در سال قحطی و خشکسالی وارد مدینه شدند و به امید دریافت کمک از (1). تفسیر قرطبی، ج 16، ص 282
(2). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 79
(3). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 223
(4). جمهرة النسب، ص 182؛ اسدالغابه، ج 2، ص 29؛ البدایة والنهایه، ج 5، ص 102
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 292؛ الاصابه، ج 2، ص 84
(6). جمهرة النسب، ص 182؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 223
پیامبر صلی الله علیه و آله شهادتین بر زبان جاری ساخته، به آن حضرت گفتند: طوایف عرب بر مرکبها سوار شده و با تو پیکار کردند؛ ولی ما بدون دست زدن به جنگ و همراه با زنان و فرزندانمان نزد تو آمدیم. «1» آیه فوق نازل شد و ظاهری بودن اسلام آنان را آشکار ساخت، افزون بر آن اگر هم ایمان آوردهاند نباید منتی بر رسول خدا بگذارند. «2» بنا به نقل بَلَنسِی «3» و ابن جماعه «4» ابتدای سوره حجرات درباره بنیتمیم و انتهای آن در شأن بنیاسد نازل شده است، افزون بر این بنیاسد در روابط خود با پیامبر، اسلام آوردن خودشان را امتیازی بزرگ به حساب آورده و بر این باور بودند که رسول خدا برای اعمال سلطه خود بر آنان به زور متوسل نشده است، از این رو در آیه 17 حجرات/ 49 خداوند ضمن نکوهش آنان در خطاب به پیامبر میفرماید: بر تو منت مینهند که اسلام آوردهاند. بگو:
به اسلام خود بر من منت منهید، بلکه خدای بر شما منت مینهد که شما را به ایمان راه نموده است، اگر در ایمان خودراستگویید: «یَمُنّونَ عَلَیکَ ان اسلَموا قُل لا تَمُنّوا عَلَیَّ اسلمَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیکُم ان هَدکُم لِلایمنِ ان کُنتُم صدِقین» . بر حسب نقل سعید بن جبیر، این آیه در شأن بنیاسد نازل شده است. «5» گفته شده: این قبیله در بازگشت از مدینه به مناطق خود امنیت مسیرهای منتهی به آن شهر را برهم زده، زمینه را برای گرانی کالاها در مدینه فراهم میآوردند. «6»
ذیل آیه 122 توبه/ 9 آمده است که بنیاسد در ایام قحطی با خانواده خود به مدینه آمده، گفتند: هدف ما آموختن فقه است؛ اما در بازگشت دست به غارت و چپاول زده، راهها را ناامن میکردند. «7» در نقل دیگر آمده است که صحرانشینان پس از مسلمان شدن برای فراگرفتن احکام اسلام رهسپار مدینه شدند و این سبب بالا رفتن قیمت کالاها و ارزاق و مشکلات دیگر برای اهل آن شهر شد. با نزول این آیه به ایشان توصیه شد که اگر (1). غررالتبیان، ص 487
(2). جامعالبیان، مج 13، ج 26، ص 182؛ اسبابالنزول، ص 265؛ مجمعالبیان، ج 9، ص 223
(3). مبهمات القرآن، ج 2، ص 532
(4). غررالتبیان، ص 487
(5). جامعالبیان، مج 13، ج 26، ص 187؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 234؛ التکمیل والاتمام، ص 394
(6). اسباب النزول، ص 266؛ روض الجنان، ج 10، ص 80
(7). اسباب النزول، ص 266؛ روض الجنان، ج 10، ص 80
گروهی از آنان به آموختن فقه بپردازند کافی است «1» : «و ما کانَ المُؤمِنونَ لِیَنفِروا کافَّةً فَلَولا نَفَرَ مِن کُلّ فِرقَةٍ مِنهُم طَافَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اذا رَجَعوا الَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرون» .
با توجه به آنکه بنیاسد در اواخر حیات پیامبر از اسلام بازگشته، به رویارویی با رسول خدا پرداختند، مفسران آیات متعددی را درباره نوع ایمان، کفر و نفاق به بنیاسد نسبت دادهاند، هرچند نمیتوان آیات مزبور را منحصر به آنان دانست. بنا به نقل ابن عباس «2» و مقاتل «3» آیه 91 نساء/ 4 درباره آنان و دیگر قبایلی است که برای در امان ماندن از ناحیه مسلمانان و نیز از سوی مشرکان، از روی خدعه و ریا اظهار اسلام میکردند و در بازگشت به موطن خود کفرشان را آشکار میساختند «4» : «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ ان یَأمَنوکُم ویَأمَنوا قَومَهُم کُلَّ ما رُدّوا الَی الفِتنَةِ ارکِسوا فیها … » . خداوند در این آیه پیامبر صلی الله علیه و آله را در صورت دست بر نداشتن آنان از فتنه و آشوب به شدت عمل با آنان فراخواند.
هنگامی که پیامبر تصمیم گرفت به تبوک لشکرکشی کند (سال نهم هجرت) و قبایل را فرا خواند تا به او بپیوندند، صحرانشینانی چون بنیاسد از کسانی بودند که برای شرکت نکردن در جهاد، عذرهای واهی میتراشیدند و از پیامبر میخواستند بدانان اجازه دهد او را همراهی نکنند، از این رو برخی مفسران، «معذّرون» در آیه 90 توبه/ 9 را بر آنان تطبیق کرده و گفتارشان را دروغ و عذرشان را ناموجه دانستهاند «5» : «و جاءَ المُعَذّرونَ مِنَ الاعرابِ لِیُؤذَنَ لَهُم و قَعَدَ الَّذینَ کَذَبُوا اللَّهَ و رَسولَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ کَفَروا مِنهُم عَذابٌ الیم» . برخی نیز «معذّرون» در این آیه را به معنای «صاحبان عذر» دانسته که بر اثر نداشتن سلاح و آذوقه حقیقتاً از شرکت در جهاد معذور بودند؛ ولی به سبب شوق و هیجانی که برای شرکت در جهاد در راه خدا داشتند از پیامبر اجازه حضور در جبهه را (1). التبیان، ج 5، ص 323
(2). تفسیر قرطبی، ج 5، ص 311؛ التکمیل والاتمام، ص 100
(3). مجمعالبیان، ج 3، ص 136
(4). تفسیر بغوی، ج 1، ص 461؛ روضالجنان، ج 6، ص 51
(5). الکشاف، ج 2، ص 300؛ مبهمات القرآن، ج 3، ص 531
ا
میطلبیدند «1» که در این صورت آیه، ارتباطی با بنیاسد ندارد.
بنا به نقل ابن عباس «2» آیه 11 حجّ/ 22 در شأن قومی از بنیاسد نازل شد که در دین خود (اسلام) ثبات عقیده نداشتند: «و مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللَّهَ عَلی حَرفٍ فَان اصَابَهُ خَیرٌ اطمَانَّ بِهِ وان اصَابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلی وجهِهِ خَسِرَ الدُّنیا والأخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبین/ از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال و بدون عملمیپرستد، پس اگر خیری به او برسد، اطمینان یابد و چون بلایی بدو رسد روی برتابد. در دنیا و آخرت زیان دیده است. این است همان خسران و زیان آشکار» ؛ همچنین به نقل مقاتل آیه 33 محمّد/ 47: «یایُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اطیعُوا اللَّهَ و اطیعُوا الرَّسولَ و لاتُبطِلوا اعملَکُم» درباره بنیاسد نازل شد «3» و از آنان خواسته شد اعمالشان را تباه نکنند.
در آیه 97 توبه/ 9 که از کفر و نفاق صحرانشینان سخن به میان آمده: «الَاعرابُ اشَدُّ کُفرًا و نِفاقًا واجدَرُ الّا یَعلَموا حُدودَ ما انزَلَ اللَّهُ عَلی رَسولِهِ … » . مشهور مفسران یکی از مصادیق بادیهنشینان را بنیاسد دانستهاند. «4»
بر اثر مخالفت بنیاسد با حکومت مرکزی مدینه این قبیله از اینکه دولت نبوی دچار مشکلات و گرفتاریها گردد اظهار خرسندی میکردند. این احساس در آیه 98 توبه/ 9 منعکس شده است و خداوند از بلا و گرفتاری که برای خودِ آنها پیش میآید خبر میدهد:
«و مِنَ الاعرابِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ مَغرَمًا و یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوارَ عَلَیهِم دارَةُ السَّوءِ واللَّهُ سَمیعٌ عَلیم» . آنان از قبایلی بودند که زکات را نوعی جزیه و به زیان خود شمرده، از پرداخت آن خودداری میکردند، از این رو در این آیه نکوهش شدهاند.
به نقل ابن سعد رسول خدا نامهای به بنیاسد نوشت و به آنان اخطار کرد که به قلمرو و آبگاه قبیله طی نزدیک نشوند و در صورت سرپیچی ذمّه پیامبر از ایشان بری است. «5»
به رغم روابط نامناسب اسدیان با پیامبر صلی الله علیه و آله، برخی از ایشان از بنو غنم بن (1). المیزان، ج 9، ص 361
(2). کشف الاسرار، ج 6، ص 337
(3). تفسیر بغوی، ج 4، ص 186؛ روضالجنان، ج 17، ص 313
(4). اسباب النزول، ص 174؛ روض الجنان، ج 10، ص 8؛ بحرالمحیط، ج 5، ص 491
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 207
دودان بن اسد و ثعلبة بن دودان در مکه با بنی عبد شمس بن عبد مناف همپیمان بودند «1» و شاید به دلیلهایی چون داشتن روابط نسبی «2» ، مناسباتشان با پیامبر حسنه بود. از میان آنان عبدالله، عبیدالله، و زینب (همسر پیامبر «3» ) فرزندان جحش اسدی «4» که عمه زادگان رسول خدا بودند بیش از دیگران به چشم میخورند. اینان از نخستین مسلمانان و از مهاجران به حبشه «5» بودند.
این گروه از مسلمانان بنیاسد با هجرت پیامبر به یثرب، چون سایر مؤمنان به آن شهر مهاجرت کردند. سعیدبن رُقیش از کسانی بود که با خانوادهاش به مدینه مهاجرت کرد. «6» به نقل ابن حبیب بغدادی در غزوه بدر درصد قابل توجهی از مهاجران اسدی بودند. «7»
عبدالله بن جحش (به نقلی اولین غنیمتی که برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورده شده به دست وی بود) «8» ، عکاشة بن محصن (کسی که چون شمشیرش در نبرد با دشمنان شکست، رسول خدا سلاح خود را بدو عطا کرده، درباره وی دعا کرد) «9» و ابوسنان بن وهب نیز در حدیبیه اولین کسی دانسته شده که با رسول خدا بیعت کرد و گفت: ای رسول خدا! با تو به پیروزی یا شهادت بیعت میکنم و دیگران هم با این شرط با آن حضرت بیعت کردند. «10» سنان بن ابی سنان و شجاع بن وهب (سفیر پیامبر در سال ششم نزد حارث بن ابی شمرحاکم غسّان «11» ) از جمله حاضران در نبرد بدر به شمار آمدهاند. «12» اینان در دیگر غزوات نیز دارای نقش بودند.
ارتداد بنیاسد
بنیاسد از قبایلی بودند که در حیات رسول خدا مرتد شدند. «13» طلیحة بن خویلد اسدی (1). السیرةالنبویه، ج 2، ص 501؛ الطبقات، ابن خیاط، ص 623؛ الطبقات، ابن سعد، ج 3، ص 65؛ ج 8، ص 192
(2). المحبر، ص 87
(3). المحبر، ص 86؛ جمهرة انساب العرب، ص 191
(4). السیرةالنبویه، ج 1، ص 324
(5). الاستیعاب، ج 5، ص 7- 14
(6). اسدالغابه، ج 2، ص 305
(7). المحبر، ص 87
(8)
(9) 8-. المحبر، ص 86
(10). همان، ص 87
(11). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 200؛ تاریخ ابن خیاط، ص 47، 62؛ اسدالغابه، ج 2، ص 386
(12). المغازی، ج 1، ص 154؛ السیرةالنبویه، ج 2، ص 679
(13). غررالتبیان، ص 248؛ مبهمات القرآن، ج 1، ص 403؛ التکمیل والاتمام، ص 114- 115
در «بزاخه» (از منابع آبی بنیاسد) «1» به دروغ خود را پیامبر خواند و توانست قسمتی از اسدیان و برخی گروههایا قبایل را با خود همراه ساخته، بر دولت اسلامی مدینه، بشورد؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله مجال دفع غائله آنان را نیافت و به سرای باقی شتافت.
برخی مفسران ذیل آیه 54 مائده/ 5 که سخن از روی گردانی برخی عرب از اسلام است از ایشان یاد کرده، به ارتداد* ایشان در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره کردهاند «2» : «یایُّهَا الَّذینَ ءامَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللَّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم و یُحِبّونَهُ … » . این آیه اخطاری است به مسلمانان که اگر کسانی از ایشان از دین خود بازگردند، زیانی به خدا نمیرسانند و در آینده پروردگار متعالی گروهی را برای یاری اسلام بر میانگیزد.
بنیاسد پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله
با رحلت رسول خدا و گسترش ارتداد در جزیرة العرب، خالد بن ولید که از سوی ابوبکر مأمور سرکوب مرتدان شده بود عکاشة* بن محصن اسدی را به سراغ قبیله مرتدش (بنیاسد) فرستاد؛ اما وی به دست یاران طلیحه کشته شد. «3» سرانجام با کنارهگیری بنیفزاره از همراهی با بنیاسد، طلیحه که خود را در برابر سپاه خلیفه ناتوان میدید فرار کرد «4» و در نزدیکی «بئر بزاخه» از خالد شکست خوردند. «5»
پس از پایان یافتن جنگهای ارتداد و بازگشت مجدد قبایل به اسلام، بنیاسد در نبرد «قادسیه» (14 هجری) حضور داشته، در نبرد «ارماث» از نبردهای قادسیه، 500 تن از آنان مجروح شدند «6» ؛ گویا هجرت ایشان به عراق نیز از همین زمان آغاز شد و تدریجاً در (1). معجم البلدان، ج 1، ص 408
(2). غررالتبیان، ص 248؛ مبهمات القرآن، ج 1، ص 403؛ التکمیل والاتمام، ص 114- 115
(3). فتوح البلدان، ج 1، ص 115؛ تاریخ ابن خیاط، ص 51- 66
(4). معجم البلدان، ج 1، ص 408
(5). تاریخ ابن خیاط، ص 66
(6). ایام العرب فیالاسلام، ص 262، 268
کوفه ساکن شدند و مسجدی به خود اختصاص دادند، چنانکه سماکبن مخرمه از بنی هالک بن عمرو بن اسد مسجدش به مسجد سماک معروف شد. «1»
در دوران خلافت امیرمؤمنان، علی علیه السلام، هنگامیکه آن حضرت برای سرکوب اصحاب جمل به ناحیه «فید» (در مسیر مدینه به عراق) رسید، بنیاسد آمادگی خود را برای همراهی با امام اعلام کردند؛ اما امام علی علیه السلام ضمن کافی دانستن افرادی که در رکابش بودند آنان را به ماندن در جای خود امر کرد «2» ؛ اما آن دسته از اسدیان که در کوفه ساکن بودند با فراخوانی کوفیان در جنگ جمل حاضر شده، در رکاب امام جنگیدند. «3»
در نبرد «صفین» نیز مجموعهای از بنیاسد تحت فرماندهی عبدالله بن عباس به مقابله با معاویه پرداختند. «4» در این جنگ پرچم لشکر، در دستِ کدامبن حضرمی اسدی بود و علی علیه السلام او را رئیس پلیس خود کرد. «5»
در حادثه کربلا، اسدیان کوفه، پس از کشته شدن هانی بن عروه به دست ابن زیاد، به دستور مسلم بن عقیل زیر پرچم مسلم بن عوسجه اسدی درآمدند تا با ابن زیاد بجنگند. «6»
با فرود آمدن سید الشهداء علیه السلام به کربلا، بنیاسد در خصوص قیام آن حضرت سه دسته شدند (موافقان، مخالفان و بیطرفان). کسانی چون حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، قیس بن مسهّر صیداوی و عمرو بن خالد صیداوی در کربلا حضور یافته، در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند. «7»
در جبهه مخالفان امام، کسانی چون حرملة بن کاهل اسدی (قاتل طفل شیرخوار امام) «8» و عدهای دیگر حضور داشتند، چنانکه در تقسیم سرهای شهیدان کربلا میان قبایل حاضر در سپاه تحت فرماندهی عمر بن سعد، بنیاسدحامل 4 یا 10 «9» سر مطهّر به کوفه بودند. که (1). جمهرة النسب، ص 187؛ الانساب، ج 2، ص 272؛ معجم البلدان، ج 5، ص 125
(2). تاریخ طبری، ج 3، ص 495
(3). همان، ص 513
(4). الاخبار الطوال، ص 171
(5). جمهرة النسب، ص 183
(6). الاخبار الطوال، ص 238
(7). پژوهشی در شهدای کربلا، ص 139، 354، 284، 317
(8). مقتل الحسین علیه السلام، ج 2، ص 37
(9). بحارالانوار، ج 45، ص 62؛ عوالم العلوم، ص 307
ا
حکایت از فزونی شمار آنان در سپاه ابن سعد دارد. «1» آن دسته از بنیاسد که در «غاضریه» نزدیک کربلا سکونت داشتند، بیطرفی اختیار کرده، پس از حادثه عاشورا اجساد شهیدان را به خاک سپردند.
از میان قبیله بزرگ بنیاسد، شاعران، محدثان و بزرگانی برخاستهاند. شاعر معروف شیعی، کمیت بن زید اسدی از بنو ثعلبة بن دودان «2» ، عبدالله بن زبیر اسدی شاعر «3» و معرور بن سُوید محدث «4» و حبیب بن صُهبان محدث «5» از جمله آنان هستند.
منابع
الاخبار الطوال؛ اسباب النزول؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاشتقاق؛ الاصابة فی تمییزالصحابه؛ اطلس تاریخ اسلام؛ الانساب؛ انساب الاشراف؛ ایام العرب فی الاسلام؛ ایام العرب فی الجاهلیه؛ بحارالانوار؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ البدایة والنهایه؛ بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب؛ پژوهشی در شهدای کربلا؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ التکمیل و الاتمام لکتاب التعریف و الاعلام؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجرح و التعدیل؛ جمهرة انسابالعرب؛ جمهرة النسب؛ الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ثعالبی؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ الطبقات الکبری؛ عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الآیات والاخبار والاقوال؛ غررالتبیان فی من لم یسم فی القرآن؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ کتاب الطبقات؛ کتاب النسب؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدةالابرار؛ اللهوف فی قتلی الطفوف؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ المصنف؛ المعارف؛ معالم التنزیل فی التفسیر و التأویل، بغوی؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل الحجاز؛ معجم قبائلالعرب القدیمة و الحدیثه؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المقتضب من کتاب جمهرة النسب؛ مقتل الحسین علیه السلام. (1)
. تاریخ طبری، ج 4، ص 358؛ الاخبار الطوال، ص 259؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 233
(2). جمهرة انساب العرب، ص 192-/ 196؛ الانساب، ج 3، ص 473؛ تاریخ دمشق، ج 50، ص 229- 233
(3). انساب الاشراف، ج 1، ص 84؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 285؛ اللهوف، ص 78
(4). الطبقات، ابن سعد، ج 6، ص 172؛ الثقات، ج 5، ص 457؛ الجرح و التعدیل، ج 8، ص 415
(5). المصنف، ج 7، ص 413؛ ج 9، ص 465؛ الطبقات، ابن سعد، ج 6، ص 208